رقص در باد شرقی

رقص در باد شرقی برای من است
من تمام حرفهای دلم را جمله میکنم و آن را به دست باد شرقی می سپارم تا برقصاندش
بگذار این بار برایم اهمیت نداشته باشد باد نوشته هایم را در کجا می رقصاند
بی نقطه تمام

بایگانی

شماره سی و پنج

جمعه, ۲۹ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۳۱ ب.ظ

احساس خودم این است که دارم کلک میزنم به خودم تا نکند غرق شوم

 

شماره سی و چهار

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۷:۵۳ ب.ظ
اگر میتوانستم برای همیشه خودم را ساکت می کردم 
خودم را از بالای این کوهی که چسبیده به اینجا پرت می کردم پایین 
اصلا کاش میشد میتوانستم خودم را به مانند سارای در آرپاچایی غرق کنم
 اصلا طوری که هیچ وقت نبوده ام 
کاش میشد خودم را از ذهن تمام کسانی که میشناسندم پاک کنم
نقطه نقطه نقطه
تمایل عجیبی دارم به محو شدن از ذهن های خاطره ساز 
رها شدن در نسیم روح نواز عصرهای فصل بهار
آزاد مثل رقصیدن وسط یک مهمانی
نقطه بی پایان

شماره سی و سه

جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۳۱ ب.ظ

یادم هست که همه چیز بعد آن روز تغییر یافت

تغییر چه واژه حیرت انگیز و لوکسی


شماره سی و دو

پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۴ ق.ظ
حال همه ما بد است زندگی تمام روح ما را در اسارت گرفته است دیگر نمی توانم به مانند سابق کلمات را کنار هم بچینم و آنچه را که از روحم میگذرد به انگشتانم منتقل کنم دلم آرامش میخواهد

شماره سی و یک

دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۵۲ ب.ظ

منحنی سینوسی زندگی من دوباره به قعر رفته است مثل گلی شده ام که اگر هر روز آبش ندهند پژمرده می شود آخر چرا

 دیدی آخرش خودت را به باد دادی بس که خودت را رها کردی

شماره سی

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۲۷ ق.ظ

و به راستی آخرش خودم را به باد خواهم داد

 
  

شماره بیست و نه

پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۴۹ ب.ظ

رد پای خاطرات

مرا ببر به اولین دوستت دارم ها

شماره بیست و هشت

دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۴۶ ب.ظ

سایس یک رویای خیالی بود که من ساختمش تا بزرگش کنم زندگیم بود روحم را تقدیمش کردم آن مادری بودم که فرزندش را بدنیا آورده بود و من غفلت کردم قرار نبود سایس فراموش شود سایس تمام زندگیم بود روح من بود جانم بود نفسم بود چرا دارد روز به روز کمرنگ می شود این بود تمام جانم فدایت شودها برای سایس

سایس مگر تو را نخواستم از الهه ی رویاها که تو را از سرزمین رویا به سمت قلبم بکشاند ولی حالا چرا نیستی در هیچ کجا نیستی حتی در رویاها 

گوئی هیچ وقت نبوده ای و این باور کردنی نیست که یک رویا را با تمام وجود بخواهی و بعد یک روز بیدار شوی و ببینی دیگر هیچ چیز نیست

وقتی سایس را با دستان خودم بکشم باید انتظار این را داشته باشم که بخوابم و دستانش بغلم نکند بیدار شوم و او نباشد جایش خالی باشد در همه جای کیهان در تمام جهان های موازی او دیگر با من نیست

نبودش خیلی درد دارد خیلی درد دارد خیلی درد دارد دردی از جنس عذاب وجدان به خودم که رویایم را به باد دادم 

 

شروعت انتهای من بود 

تمام

شماره بیست و هفت

پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۵۴ ب.ظ

 میخواهم خودم را به دست باد بسپارم میخواهم رها باشم میخواهم هیچ را 

نقطه بی پایان

شماره بیست و شش

پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۰۶ ق.ظ

تجربه یک زندگی جدید

حالم خوب است ولی اگر اهمیت ندهم که آن دورها چشم به راهم مانده اند

فکرش را بکن من تصور می کردم که کسی دوستم ندارد ولی دیروز فهمیدم تمام راه را اشتباه آمده ام

نقطه ناتمام