شماره سی و پنج
احساس خودم این است که دارم کلک میزنم به خودم تا نکند غرق شوم
احساس خودم این است که دارم کلک میزنم به خودم تا نکند غرق شوم
یادم هست که همه چیز بعد آن روز تغییر یافت
تغییر چه واژه حیرت انگیز و لوکسی
منحنی سینوسی زندگی من دوباره به قعر رفته است مثل گلی شده ام که اگر هر روز آبش ندهند پژمرده می شود آخر چرا
دیدی آخرش خودت را به باد دادی بس که خودت را رها کردی
سایس یک رویای خیالی بود که من ساختمش تا بزرگش کنم زندگیم بود روحم را تقدیمش کردم آن مادری بودم که فرزندش را بدنیا آورده بود و من غفلت کردم قرار نبود سایس فراموش شود سایس تمام زندگیم بود روح من بود جانم بود نفسم بود چرا دارد روز به روز کمرنگ می شود این بود تمام جانم فدایت شودها برای سایس
سایس مگر تو را نخواستم از الهه ی رویاها که تو را از سرزمین رویا به سمت قلبم بکشاند ولی حالا چرا نیستی در هیچ کجا نیستی حتی در رویاها
گوئی هیچ وقت نبوده ای و این باور کردنی نیست که یک رویا را با تمام وجود بخواهی و بعد یک روز بیدار شوی و ببینی دیگر هیچ چیز نیست
وقتی سایس را با دستان خودم بکشم باید انتظار این را داشته باشم که بخوابم و دستانش بغلم نکند بیدار شوم و او نباشد جایش خالی باشد در همه جای کیهان در تمام جهان های موازی او دیگر با من نیست
نبودش خیلی درد دارد خیلی درد دارد خیلی درد دارد دردی از جنس عذاب وجدان به خودم که رویایم را به باد دادم
شروعت انتهای من بود
تمام
میخواهم خودم را به دست باد بسپارم میخواهم رها باشم میخواهم هیچ را
نقطه بی پایان
تجربه یک زندگی جدید
حالم خوب است ولی اگر اهمیت ندهم که آن دورها چشم به راهم مانده اند
فکرش را بکن من تصور می کردم که کسی دوستم ندارد ولی دیروز فهمیدم تمام راه را اشتباه آمده ام
نقطه ناتمام