رقص در باد شرقی

رقص در باد شرقی برای من است
من تمام حرفهای دلم را جمله میکنم و آن را به دست باد شرقی می سپارم تا برقصاندش
بگذار این بار برایم اهمیت نداشته باشد باد نوشته هایم را در کجا می رقصاند
بی نقطه تمام

بایگانی

شماره هشت

شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۵۸ ق.ظ
خوب من هم دوست داشتم همین الان که هوا یخبندان است در خانه خود خودم بودم توی تخت در بغل جان جانانم خوابیده باشم هوای اتاق هم با اینکه رادیاتور را روی درجه آخر گذاشته باشم اما باز هم یخبندان باشد و من بیشتر مچاله شوم و جانانم محکم تر بغلم کند و بخواهیم این تعطیلات آخر هفته فقط بخوابیم اما یکهو پسرک سه ساله ام با داد و فریاد بیاید اتاق و بگوید گشنه اش شده و صبحانه میخواهد من هم دستش را بگیرم و بغلش کنم بگویم بیا بخوابیم بعدا که بلند شدیم با هم صبحانه میخوریم اما او فقط حرف خودش را بزند آخرش من مجبور شوم از بغل دوست داشتنی خودم بگذرم تا پسرجان گشنه نماند 
اما خوب میدانی الان من در اتاقم در خانه پدریم روی صندلی کنار رادیاتور نشسته ام و بجای همسرجان رادیاتور را بغل گرفته ام اما خوابم میاید مانند رویای مذکور و چیزی که آزارم میدهد رادیاتور مثل بغل یک انسان واقعی آنقدرها هم گرم نیست حتی اگر روی درجه آخرش باشد

خوب ممکن است شما بگویید که الان شنبه است و کدام تعطیلات آخر هفته خوب شاید من در کانادا باشم

هوا بس ناجوانمردانه سرد است و لباس گرم افاقه نمی کند